اجازه بدهيد برگردم به سالها پيش، به روزهائی که عمرم را بخاطر انجام کارهای خلاف قانون در زندانهای کثيف سپری میکردم. يک روز که با ماشين پليس برای گرفتن حکم خود به طرف دادگاه برده میشدم، نوشتهای بر ديوار خيابان بود که توجهام را به خودش جلب کرد. آن نوشته اين بود که “مزد گناه موت است”. در تمام آن روز، در حين جريان دادگاهم نمیتوانستم کلمات “گناه” و “موت” را از ذهنم بيرون کنم. عجيب اين بود که من در آن ساعتهای سخت، داشتم به گناهانی که در طول عمرم مرتکب شده بودم فکر میکردم. من داشتم درک میکردم که نه تنها مقصر هستم، بلکه دارم در شن روان گناهان خود غرق میشوم. وقتی به زندان برگشتم، چون میدانستم تا آن لحظه هيچ چيز و هيچ کس نتوانسته بود کمکم کند، به خدايی که دردم را درک میکرد روی آوردم. من در آنروز، خدا را صدا زدم، خدايی که نسبت به او گناه کرده بودم. او تنها کسی بود که میتوانست مرا از شن روانی که در آن دست و پا میزدم برهاند.
بعداً، توانستم نسخهای از کتاب مقدس را که کلام خدا است تهيه کرده و بخوانم. در کتاب مقدس بيان شده بود که همه انسانها گناهکار هستند و مزد گناه، جدايی از خدا است. همينطور کلام خدا از نجاتدهندهای آسمانی صحبت میکرد که آمده بود تا گناهکاران را نجات بخشد و آنها را از شن روان گناه و دنيای شرارتآميز اطرافشان رهائی دهد. اسم اين نجاتدهنده، عيسی مسيح است. من به مسيحی که مظهر خدا بود روی آوردم. او برای اينکه جريمه گناهانم را بپردازد، بر روی صليب مرد، اما خدا را شکر که مسيح بعد از مرگ و دفن دوباره زنده شد.
من قدرت دست پرتوان خدا را که بوسيله عيسی مسيح به طرفم آمده بود تجربه کردم. او نه تنها مرا از شن روان گناهانی که در آن غوطهور بودم بيرون آورد، بلکه مرا تبديل به مرد جديدی نموده است. حمد و سپاس بر نام تنها منجی جهان، عيسی مسيح.